قلعه یِ ‌گالپاها

نویسنده : maziar
ناشر : مهری

نویسنده :  حسین دولت آبادی

ناشر: نشر مهری

Mehri Publication Ltd <sales@mehripublication.com>

در آن دیار ستاره‌های آسمان هر کدام نام و نشان و سرگذشتی داشتند: خرس بزرگ از چشم مردم ولایت ما هفت برادران بودند که تابوت پدرشان را به گورستان دور افتاده می‌بردند، به باور آن‌ها، در این دنیا انسان‌ها و هر ‌موجود زنده‌ای ستاره‌ای در آسمان داشت که با زیبائی، اقبال و سرنوشت او گره خورده بود. حتا آن مار زخمی که به خانه بند ما گریخته بود. به گمان گالپاها تا ستاره روی مار نمی‌افتاد، حتا اگر صد تکّه شده بود، نمی‌مرد. مار کبرا، آتشمار، بزغاله مار، عقرب، رطیل جن و پری و افسانه‌های خوف‌انگیر مربوط به این موجودات سینه به سینه نقل می‌شدند و مردم عامی و ساده حتا باور کرده بودند که در حوض کهنه و متروک و مخروبة ناحیة کلاغستان مادر و دختری از سال‌ها پیش روزگار می‌گذراندند؛ مادر و دختری ناپیدا که شب‌ها با ساز و آواز خوش، رهگذرها و چوپان‌ها را از راه به‌ در می‌بردند، با حیله و تزویر به آن سو می‌کشاندند، از مردها کام می‌گرفتند و بعد آن‌ها را به طرز فجیعی در ته‌ حوض به ‌قتل می‌رساندند. بجز از این مادر و دختر هوسباز، پرنده‌ای عجیب و غریب بود که شب‌ها به سراغ مردها و زن‌های تنها می‌رفت و می‌پرسید:«کورت کنم یا .......؟»آن مرغ سحرآمیز اگر به مرادش نمی‌رسید، مرد و یا زنی را که در بیابان تنها خوابیده بود، با منقار کور می‌کرد...

.

رده بندی: 
ناشر: